-
فاصله یک عمره میدونم ...
یکشنبه 17 شهریور 1387 16:08
* من خوبم ... خیلی بهترم ... یعنی میخوام خوب باشم ... برای چی بد باشم ؟ برای کی بد باشم ؟ میخوام واسه خودم خوب باشم . * امشب خاله فائزه از سوئد میاد .. یه هفته دیگه مریم و بچه هاش و شوهرش ( دختر خاله بزرگه .همون خاله جوونه هاا) و ۱۰ مهر هم خال فرزانه و میلاد و نغمه و نوید از انگلیس میان ... یعنی چه شود هااا ... منم که...
-
دیوونگی
جمعه 15 شهریور 1387 01:18
یا دیوونه ای یا بیش از حد احساساتی .. که در هر دوصورت خاک بر سرت .. یا احمقی و نمیبینی دیگران چه میکنن باهات یا خودتو میزنی به احمقی و ندیدن !!! لبهات الکی میخنده ... میگن چه قدر صورتت آرومه .. اما همیشه دلت گریونه .. همیشه این یه چیزی هست که دلتو گریون نگه داره ! میخوای با صدای بلند گریه کنی ... نمی خوای عر عر کنیا...
-
این بار ...
چهارشنبه 13 شهریور 1387 15:44
* یه اشتباهی کردم ...اشتباهی که خیلی هم کوچیک نیست ! میدونی الکی قول دادم ... آره الکی ..شاید حتی دیگه بشه بهش گفت دروغ ! کار خوبی نبود بیشتر برای خودم ! اما خب یاد گرفتم دیگه تا نمیتونم یعنی وقتی واقعا نمیتونم هیچ قولی رو به هیچکسی ندم ! حتی واسه خوش کردن دل طرف ... * عشق ، اولین حس واقعی از عشق ، چیزی نیست که فراموش...
-
درد دل یا درد پا ؟!
جمعه 8 شهریور 1387 00:44
* نمیتونم بگم چیزی رو از دست دادم یا بدست اوردم ... من اینجا توی دلم هیچ چیزی رو از دست ندادم ... اما مثل همیشه با یه جواب منفی با یه نه که انگار از سر اجباره روبرو شدم ... با نه ایی حسم بهم میگه هزاران حرف پشتش پنهان شده ... حرف های نگفته ای که تا آخرشم گفته نشد ... نمیدونم اخرش بود ؟ یا نه ؟ شاید هم نمیخوام بدونم...
-
امشب تو را ...
سهشنبه 5 شهریور 1387 00:42
امشب تو را ز خوبی نسبت به ماه کردم / تو خوب تر ز ماهی من اشتباه کردم *از باشگاه که اومدم ناهار خوردم تا 5 یه فیلم باحال دیدم بعدم خوابیدم تا 7:30 که مامان اومد ... امروز کلی خسته شدم بهد از یه جلسه غیبت رفته بودم ... کلی هم بلوک های ایروبیکمو تمرین کردم ! *یه کاریه میخوام شروع کنم توی یک شرکت لوازم آرایشی و بهداشتی...
-
خیلی وقته ....
شنبه 2 شهریور 1387 00:05
خیلی وقته عکساشو که به در و دیواره نگاه نکردم ! خیلی وقته ازش چیزی نگفتم ... خیلی وقته باهاش حرف نزدم ! حتی دلم براش تنگ نشده ! اما چرا دیروز بود که با خودم میگفتم اگه بابا بود با هم میرفتیم پیاده روی ! آره واقعا اگه بابا بود خیلی از کارایی که میخوام انجام بدم راحت تر انجام میشدن ! مثلا همین پیاده رویه یه پدر و دختر...
-
بی۳ت سالگی !!!
دوشنبه 28 مرداد 1387 00:58
چه 20 سالگیه خوبی ! انقدر خوب شروع شده چطوری میخواد تموم شه ؟! واقعا داره بدجوری خوش میگذره ... از یه طرف یه انتظار سخت ... یه انتظار گنگ و نامفهوم .. از یه طرف یه حال خراب ! و یه سری اتفاقات خنده دار ! مثلا یه تعهد و امضای زیرش برای اثبات ازدواج نکردنم برای کم نشدن مستمری بابا ... مستمری ناچیزی که ناجوانمردانه کم و...
-
آسمان جای من است ..
پنجشنبه 17 مرداد 1387 12:47
نمیدونم خوشحالم یا ناراحت .. نه ناراحت نیستم خوشحالم ...خدا کنه تموم نشه خوشحالیم .. اگه میخواد تموم شه زمان وایسته ... بدجوری غافلگیر شدم ... شایدم خیلی خوشحال کننده نبود ... ولی نه چرا بود .. الان تمرکز ندارم واسه نوشتن ... خونه هم نیستم ... بعدا مینویسم ... فقط اومدم که بگم خوشحالم ... بگم امید دارم ...
-
تولدم ...
پنجشنبه 10 مرداد 1387 00:39
یه چیزایی روی دلم سنگینی میکنه ... بغض دارم اما نمیترکه ... احساس خفگی ... هنوز کار خاصی نکردم ... منظرم که رخسانا و لورا برن تا کارامو شروع کنم ... جمعه میرن ... انگار همین دیروز بود که اومدن و ما فکر میکردیم دو فته میمونن اما یک ماه موندن و حالا جمعه میشه یک ماه ...آخرشم دوباره تولدم یه مهمونیه 30 -40 نفره شد !...
-
۳ در ۱
شنبه 5 مرداد 1387 17:11
سفرنامه چهارشنبه رفتیم محمود آباد تا جمعه .. خوش گذشت .. خیلی زیاد نبودیم نه نفر بودیم .. نوشتم دسته جمعی تا حالا مسافرت نرفته بودم به جز رودهن و آبعلی و اینجور جاها .. که یادم افتاد پارسال کلی آدم با هم رفتیم کیش ... حالا بگذریم منم دیگه میدونین که پیر شدم آلزایمر گرفتم ! با اینکه کم بود اما خوب بود ..کلی حال کردیم.....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 تیر 1387 22:00
-
قصه ی آخرین کنکور من ...
جمعه 28 تیر 1387 15:06
با اینکه اصلا حوصله ی نوشتن ندارم و بسیار بسیار خسته ام اصرار دارم که همین الان بنویسم ! یه یک ربعی میشه رسیدم خونه ... اینم تموم شد ! خیلی خوشم نیومد ازش یعنی دیگه نه حس و حالی بود واسه کنکور دادن حتی نه استرسی !! شرایط روحی و جسمیم که خدا بخواد مناسب نبود ... شرایط مکانی و زمانیشم مناسب نبود ! خلاصه که من نمیدونم به...
-
یکی که من نیستم ...
شنبه 22 تیر 1387 01:28
یه چیزی توی وجودم میگه بیخیال همه چیز شو .. هر چیزی که ساختیو بشکن ... برو به حال و حولت برس ... واسه کی دلتنگی بیچاره ! واسه اونی که نمیخوادت ؟؟؟ اونی که نمیخوادت نیست ! رفته پی زندگیش ... خیلی وقته که رفته ! خیلی وقته که بهت گفته ... خودش گفته که میخواد بره پی زندگیش ... حالا تو نشستی اینجا نگرانی که چرا خبری نشد...
-
از خودم به خودم ...
پنجشنبه 20 تیر 1387 20:57
حذف شد ! به قول مهربون که دیروز عصر میگفت :خانوما بدترین و بیشترین ضربه رو از دوست صمیمیشون میخورن !! ( نمیدونم رو چه حسابی این حرفو زد این مهربون دوست داشتنی ... همونجا یاد ظهرش افتادم ) چقدر دوست دارم این مهربونو ... میدونین کیه ؟ همون استاد فیزیک امسالم ... چه قدر ماه این مرد ...
-
از خودم به خودم ...
چهارشنبه 19 تیر 1387 15:07
آیدا خانوم واسه یکی بمیر که حداقل یه درجه برات تب کنه !
-
مغرورم یا میترسم؟؟؟
سهشنبه 11 تیر 1387 20:52
میگه خب تو خیلی مغرور بودی ... هر چی براش میگم میگه آآآهااا ببین ببین چی کار کردی... خب گند زدی دیگه ... میگه خب حالا بیاو درستش کن ... میگم مگه میشه ؟؟؟ میگه آره ... خیلی امیدواره از خودمم بیشتر ...میگه من دلم روشنه اگر تو دوباره خراب نکنی و بدونی که چی باید بگی و چی کار کنی... میگم این همه حرف زدم این همه گفتم .....
-
عشق ... زندگی ... فال ...
یکشنبه 2 تیر 1387 01:08
به فال قهوه اعتقاد دارین ؟ من یکمی دارم ! اما به نشونه ها خیلی اعتقاد دارم ... وقتی یه چیزی یه جایی گم میکنی بعضی وقتا میتونی واسه چند ثانیه هم که شده اونو ته فنجون قهوه ات پیدا کنی ! شاید خیلی بد نباشه که امیدی بهت بده . حتی یه امید واهی ! اما بعضی وقتا انرژی میگیری از چیزی که میبینی ! و این خودش میتونه آغاز یه راه...
-
این چند روزه !
یکشنبه 26 خرداد 1387 19:12
از اون وقتاییه که میخوام بنویسم و نمیشه !! هر وقت خیلی فکر میکنم اینجوری میشه .. دیگه همه چی باهم قاطی میشه و مغزم میخواد منفجر شه ! بعد یه دفعه دپرس میشم ! گاهی دلشوره هم میاد سراغم ! این چند هفته ای یعنی این دو هفته ای تقریبا زیاد میخوابم ... همشم به کنکور فحش و بد و بیراه میگم ! کلا سراسری رو که بیخیال ...لعنتیه...
-
بوسه ی شب
سهشنبه 21 خرداد 1387 00:45
دستان تو برای چیدن گل های حریر پیراهنم به سویم می آیند و چشمانت هزار بار دوست داشتن را کنار گوشم زمزمه میکنند و لبهای شب بوسه هایش را به روی گردن بلند و سفیدم جاری میسازند و من نفس هایم را درون سینه حبس میکنم و من چشمانم را به روی شب میبندم و حلقه های گیسوان من نوازش دستانت را تجربه میکندد و انگشتان تو به روی پوست...
-
من اگه نباشم ...
دوشنبه 13 خرداد 1387 14:11
بابایی به محمد گفته : محمد یه روزی میای اینجا میبینی دیگه بابایی نیست ... وقتی محمد بهم گفت من کلی گریه کردم ! تصور اون روز هم آتیشم میزنه ...چه برسه به خودش ! آدم انگار هیچوقت با مرگ انس نمیگیره ... شایدم با نبودن کسی که دوستش داره ! اما هممون میدونیم که این یه واقعیته ... دونه دونه رفتن عزیزانمونو میبینیم تا روزی هم...
-
آرزوهای عسل
شنبه 11 خرداد 1387 00:07
سر خاک به عسل گفتم بریم شمع روشن کنیم ..اونم قبول کرد ..وقتی داشت شمعا رو روشن میکرد بهش گفتم عسل جونم هر شمعی که روشن میکنی یه آرزو کن تو دلت ... بعد که داشتیم بر میگشتیم بهم گفت : _ آیدا میدونی چه آرزویی کردم ؟ _ نه چه آرزویی کردی؟! _ آرزو کردم عمو هرمز و عمو علی و عمو ناصر دوباره برگردن ؟! _ قربونت برم الهی ......
-
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر /یادگاری که در این گنبد دوار بماند
جمعه 3 خرداد 1387 10:59
وقتی رفتی با آن بلوز و شلوار آبی ... مثل فرشته ها بودی ... پاک ، آبی ، زلال ... وقتی رفتی من دیدم ... مادر هم دید ... قبل از اینکه بروی تمام گل ها را تقسیم کرده بودی ... یادت میاید؟ ... من یادم هست ... همه اش را یادم هست ... وقتی رفتی همه آرام گریستیم ... مادر اشک هایش جاری بود ... یادت هست که من چه قوی بودم ... یادت...
-
...
سهشنبه 31 اردیبهشت 1387 23:17
به اندازه ی تموم دنیا غر دارم که بزنم !! چشمام داره بسته میشه از زور خواب ! دیشب 4 ساعت خوابیدم تا الان …گوشم به شدت درد میکنه … معده ام میسوزه … پشتم و دستمم دارن میمیرن ! کلا آدم نابودیم الان…هرچی فکر میکنم نمیفهمم که چرا نمیرسم بازم به برنامه ی این آزمون … مثه خر خوندم دو هفتس بازم کلی کم آوردم … !! یه سری که دور...
-
شب های رویایی من
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 21:36
من هر روز صبح از خواب بیدار میشوم ، به زور به بقیه سلام میکنم ... کارهامو انجام میدهم و از خانه بیرون میزنم ! من هر روز صبح با هیچ کسی خداحافظی نمیکنم ! چون وقتی از خونه بیرون میروم همه رفته اند و وقتی آنها میروند من دارم مسواک میزنم یا شیر آب رو باز گذاشته ام و توی آینه ی دستشویی بروبر خودم را نگاه میکنم ! من هر روز...
-
دوری ...
دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 23:48
دلم میخواد تنها باشم ... خیلی تنها ! نمیدونم تا کی اما میخوام تنها باشم ... حوصله ندارم کسی بخواد بهم بگه که چی خوبه و چی بده ! حوصله ندارم بخوام به کسی بگم که چی خوبه و چی بده ... دوست دارم من باشم فقط خودم ... خستم از اینکه در جواب حال و احوال پرسیا بگم مرسی ممنون ... خستم از اینکه وقتی یکی میگه دلم برات تنگ شده بگم...
-
کارت پستال آسمان
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1387 00:20
امشب خدا کارت پستالی زیبا به او هدیه داده بود ... کارت پستال رنگ شب بود و هلال باریکی از ماه درخشان گوشه اش رو روشن کرده بود و ابرهای باریک کمرنگ هارمونی زیبایی را با ماه درخشان در صفحه ی بزرگ کارت پستال آسمان به وجود آورده بودند ...ای کاش او هم میتوانست این صفحه ی دوست داشتنی را به دوست داشتنی ترین فرد زندگی اش هدیه...
-
طعم گس زندگی
دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 12:57
پک عمیقی به سیگارش میزنه . توی دود غرق میشه.. تمام افکارشو توی دودای درهم و برهمی که از لای انگشتاش بیرون میاد میبینه حواسش انقدر به دوداس که خاکستر دو سانتی سیگار رو نمیبینه که هر آن ممکنه بیفته ... وقتی به خودش میاد که باد از لای پنجره تمام دودا رو با خودش میبره سیگارو توی جا سیگاریه صورتی شیشه ایش له مکنه و پاکتشو...
-
من خووبم
شنبه 14 اردیبهشت 1387 21:19
بهش میگم یعنی تو دوسش نداری؟ (آخه مطمئنم که اون اینو دوس داره!) میگه نه اونقدر! میگه من به خودم یاد دادم که با هرکی دوستم خیلی دوسش نداشته باشم ! میگم بابا جان اون که دیگه بچه نیست خودشم گفته همین الانم بذاری میام خواستگاری ! اونوقت تو ... میگه من الان نمیخوام برای چی باید خودمو الکی درگیر کنم ! نمیدونم چرا هر وقت...
-
نوشتم که نوشته باشم ...
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 13:16
دقیقا سه ماه دیگه همین روز میرم توی 20 سالگی ! دیگه این روزا هم با سرعت میگذره و پیر میشیم ! گرچه ما که همین الانشم پیر شدیم رفته ! مگه دروغ میگم ؟ کیبوردم خراب بود به جاش من پر بودم ... باید مینوشتم نمیشد ! کیبورد خریدم ... میخوام بنویسم نمیشه ! استغفرالله ! دو ماه دیگه مونده به کنکور ! من دارم سعیمو میکنم که خر بزنم...
-
میدونی من؟!
شنبه 24 فروردین 1387 16:46
میدونی من آدم حساس و شکننده ای هستم خلاف اون چیزی که همیشه نشون میدم ؟! میدونی من دوست ندارم کسی نصیحتم کنه؟! میدونی من بدم میاد که یکی هی مثه پتک حرفاشو بکوبونه تو سرم ؟! میدونی من خیلی باهوشم اما خودمو میزنم به خنگی ؟! میدونی من اگر بخوام کاری رو انجام بدم میدم و اگه نخوام نمیدم؟! میدونی من چقدر آدم با اراده ایم اگر...