دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

خیلی وقته ....

خیلی وقته عکساشو که به در و دیواره نگاه نکردم ! خیلی وقته ازش چیزی نگفتم ... خیلی وقته باهاش حرف نزدم ! حتی دلم براش تنگ نشده ! اما چرا دیروز بود که با خودم میگفتم اگه بابا بود با هم میرفتیم پیاده روی ! آره واقعا اگه بابا بود خیلی از کارایی که میخوام انجام بدم راحت تر انجام میشدن ! مثلا همین پیاده رویه یه پدر و دختر با هم چقدر لذت بخش خواهد بود ! شاید با هم به یاد بچه گیام بازیه ماشینارو هم تکرار میکردیم ! فکر میکنم اگه بود هیچ وقت اتاق من به این شلوغی نمیشد ! حتما کلی غر میزد ! متنفر بود از این بی نظمی ! اگه بود من الان خوب خوب میتونستم رانندگی کنم  و خیلی چیزای دیگه ! نمیگم کاشکی بود چون ا گفتنشم اتفاقی نمیفته ! اینها همه از احساسات آدم نشآت میگیره اگر منطقی فکر کنیم باید بگیم اگه بود شاید همش بیمارستان بود یا افتاده بود تو رختخواب و اینطوری من خوشحالم که نیست .. حداقل الان خودش رها شده ... و این بزرگترین آرزوش بود ...

این روزا هیچ کاری نمیکنم به جز یک روز درمیون 6 ساعت ورزش ! باید بشینم بنویسم و شروع کنم به انجام دادنشون ... حس خوبی نیست این بلاتکلیفی ! کلاس رانندگی هم باید برم ! مامان هر روز سر این موضوع کلی غز میزنه سر بنده ! هنوز حسابای بانکیم دست مامان ! اونارم باید جدا کنم ! و همچنین پاسپورتمو !

میخوام نقاشی بکشم .. خیلی زیاد ! میخوام برم استخر ! میخوام پیاده روی کنم ! میخوام کتابای ناتمومم رو تموم کنم ! ..

سیگار میخوام .. اما مامان فهمیده بهش قول دادم ! و یا قولی رو نمیدم یا اگر میدم نمیشه بزنم زیرش ! تا حالا که چند ماهی میشه که نزدم زیرش ! امیدوارم که ادامه بدم ! ... خیلی کارهای دیگه هم میخوام انجام بدم که  شاید الان وقت گفتنشون نباشه !

نظرات 5 + ارسال نظر
از همه جا از همه چیز شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 12:10 ق.ظ http://ahz611.blogsky.com

سلام به شما
اگر با تبادل لینک موافقی !!!
تبادل لینک می کنیم
این وبلاگ رو با عنوان
از همه جا از همه چیز
لینک کنید و به ما خبر بدید تا شما هم لینک شوید .
---------------------------------------------------------
ممنون

حتی به خودتون زحمت نمیدید یه نگاه به روبرو بندازین !!!

هومن شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 08:57 ق.ظ http://www.hoomy.persianblog.ir

آره با کاشکی گفتن اتفاقی نمی افته و این کاشکی ها همیشه زیادن..
می گی نظم رو دوست داشت به نظرم بهتره حالام که نیست کاری رو که دوست داشت باز انجام بدی.
آره بشین برنامه ریزی کن..همه کارایی رو که دوست داری انجام بده.فکر کنم برات خوب باشه..
سر اون قولیم که مامان دادی امیدوارم همیشه بمونی

من امیدوار نیسم ولی :))))

نیلوفر شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 09:26 ب.ظ http://life-is-good.blogfa.com

نیلوفر شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 09:31 ب.ظ http://life-is-good.blogfa.com

سلام عزیزم
ممنون که اینقدر نسبت به نوشته هام لطف داری.
منم دلم میخواد یه کم کتاب جدید بخونم ولی نمیدونم چی!
رشته م طراحی لباس و پارچه ست
منم عاشق نقاشیم و بعضی اوقات میکشم
هم نقاشی هم سیگار!البته منم قول دادم دیگه نکشم!
بازم بیا پیشم

باور کن راست گفتم ..
آره من چند تا نصفه دارم .. ولی هنوز نمیدونم کدومو بخونم .
وای چقدر باحال ..
آخ چقدر تفاهم داریم ماااااا . ای ی ی نمیدونم کی مارو جو زده میکنه که از این قولای نامربوط بدیم ...
حتما میااااام حتما :)

سعید شنبه 2 شهریور 1387 ساعت 10:11 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

نمی دونم چی باید بگم؟ نمی دونم حتی می تونم شرایطت رو درک کنم یا نه؟ چون توی اون شرایط نیستم و نبودم ...
اما همینکه اینقدر واقع بین هستی که اون خدابیامرز راحت شد و اگه بود الان شاید خیلی زجر می کشید خیلی مهمه ...

۶ ساعت ورزش؟! برا المپیک ۲۰۱۲ داری تلاش می کنی؟! :پی
کاشکی منم حس داشتم ۶ دقیقه ازین ۶ ساعت رو ورزش می کردم!

ببین اگه سیگار بکشی آخرش میشی مثل منا!‌ عبرت بگیر خواهر!!! آدم ورزشکار که سیگار نمی کشه ... باز خوبه قولت حسابی مردونس ...

شاد باشی ...

نه بابا تو که میدونی ... حالا مونده تا ورزشکاریمون ... فعلا هیکل و درست کنیم کافیست ! :)
نه دیگه از وقتی ورزش میکنم که نکشیدم ! اما دلم میخواد همش ! فعلا که پای قولم بودم ! نمیدونم تا کی هستم ...
مرسی .تو هم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد