دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دارم آروم آروم مرگو به جون میخرم .. دیدی چی اومد سرم؟

جدیدا آدما و شخصیتای متفاوتشون خیلی برام مهم شدن ! عنی خب با بزرگ شدنم و بیشتر قرار گرفتنم توی اجتماع دارم خیلی چیزای تازه ایی رو میبینم که هم جالبن هم اعصاب خورد کنن هم غم انگیزن هم خوشحال کننده ان .. همین که به آدم درسای بزرگی رو میدن ! الان بنا به موقعیتی که دارم جایی هستم که بیشتر آدماش یعنی 99% از قشر غنی جامعه هستن (البته از نظر مالی ! یعنی بهتره بگم بیشترشون فقط از نظر مالی ! و صد البته که باعث تاسف زیاده !) وقتی بهشون نگاه میکنم هیچ حس خوبی ندارم ! یعنی در اصل هیچ انرژی خاصی ازشون نمیگیرم ! یه جورایی همشون خنثی هستن برام ! یعنی نه انژی مثبتی و نه حتی منفی ایی !! یه جورایی خیلی پوچن ! با اینکه از نظر ظاهری خیلی رنگ و وارنگن اما از درون هیچ رنگی ندارن ! زلال نیستن ! شفاف هم نیستن ! نه مثل ابن نه مثل شیشه ..بیشتر به یه ورقه تلق (طلق ؟؟) میمونن ! چمیدونم ! خلاصه که خیلی باهاشون حال نمیکنم ! ولی هنوز نمیدونم که همه مولتی میلیاردرها اینجوری هستن یا ؟؟؟

حالا از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است .. امممممم ببخشین حالا دوست کی هست ؟؟؟ یاد این اهنگ مسخره هه افتادم یارو میخونه با این دوست با اون دوست توی جاده ی چالوس ..وای یعنی خدای آهنگه هاااا .. حتما برین گوش بدین بخندین !

من خیلی خسته ام ی اینکه دو ساعت خوابیدم اما هنوز انگار میخوام بالا بیارم ! نمدونم چرا ! فچ کنم خیلی به شدت کار کردم امروز ... برم بخوابم بهتره ..پس فعلا  

 

پی نوشت : اگر کسی موفقیت بطلبداما اوضاع را برای شکست آماده کند دچار همان وضعی خواهد شد که برای آن تدارک دیده است .(فلورانس اسکاول شین)

میوه های آرزو رسیدنیست ...

تو چه ساده ای و من ، چه سخت  

تو پرنده ای و من ، درخت. 

آسمان همیشه مال توست  

ابر، زیر بال توست  

من ، ولی همیشه گیر کرده ام.  

تو به موقع می رسی و من،  

سال هاست دیر کرده ام.  

خوش به حال تو که می پری!  

راستی چرا 

دوست قدیمی ات _ درخت را _  

با خودت نمی بری؟ 

 

                                              عرفان نظر آهاری

تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم ...

دیدی یه وقتایی پری ..اما نمیتونی حرف بزنی ..حتی نمیتونی بنویسی .. دیدی ؟؟ (اگرم ندیدی حالا ببین !)  

 

چه حالی میده این یه روز درمیون ورزشه اونم روزی ۵ ساعت .. گوش شیطون کر این ماه رکورد شکوندمو دارم همشو میرم ! چه حال بیشتری میده اون خواب بعدش که اندازه مرگ آرامش داره ! همون یه ساعت مردن یه روز درمیونم واسه ما غنیمته !  

 

شنیدی میگن اولین عشق دختر باباشه ؟؟‌ آخریش ...؟  

اگه بگن ۲ ساعت بی وقفه از بابات بگو یعنی چیزی یادم میاد ؟ میتونم ۱۳ سال زندگی رو (که ۷ سالشم واقعا خوب یادم نیست ) یه جورایی تعریف کنم ؟؟؟ از بابا چی ؟؟ به جز این ۴ خطی که اینجا سالیی دوبار ازش میگم مگه دیگه کجا ازش حرف زدم ؟؟؟‌‌ (‌اصن کی میخواد گوش کنه ؟ کی براش اهمیت داره یکی که نیست دیگه ؟؟‌!)  

 

اگه سیگار بکشم چی میشه ؟؟؟ هیچی هاه ؟!  

 

بسه !

شکستن ها ...

شاید اگر بنویسم خالی شوم ... اما انگار نمیتوانم حتی ... نه با قلم نه با این دکمه های لعنتی ..  

هیچ چیز آرامم نمیکند ! هیچ چیز آرامشی را که میخواهم ندارد !  

 

دوباره از خواب بیدار شده ام ! از رویاهایم که بیرون می آیم هر دفعه بدتر از دفعه ی قبل میشکنم !  و هر دفعه با خود میگویم این آخرین بار شکستن است ! یا تمام میشوم یا دیگر نخواهم شکست !  

اما دوباره انگار ادامه دارد ! ادامه دارد و ادامه دارد ...

 

نمیدانم ..باز هم نمیدانم این غرق شدن ها تا کی ادامه دارند .. اما خب این را میدانم که کار تمام است .. وقتی روحت در دست کسی باشد دیگر هیچ گاه طعم خوش آزادی را نخواهی چشید ! و این آخرین باری بود که من... و این اخرین باری بود ... و این آخرین باری ... و این آخرین ... و این ... (نمیگویم نمیخواهم که بدانید .. نمیخواهم که بدانم !)

چون میدانم که هیچ چیز آخرین بارش نیست وقتی هنوز این شکستن ها باقیست !

بازی مرگ..

یه فشار سنگینی داره به روحم وارد میشه میدونم از چی نشات میگیره اما نمیتونم کاریش بکنم ! چه قدر سخته ... حوصله ی اینکه اطرافیان هم بخوان یه فشار دیگه ای به این فشار اضافه کنن رو ندارم !! میتونم خیلی راحت بشورمشونو بذارمشون کنار !

میرم باشگاه شاد وخرم بر میگردم خونه ! یهو یه جوری به هر طریقی گند زده میشه به حالم ! حالا یا تو خیابون یا خونه یا دوستان ! هر چی دیگه .. میدونین چیه شاید باید یه فکر اساسی کرد ! البته این فشار یه جزئی از ندگیم شده و اگه نباشه خلاء ش رو بد احساس میکنم اما خب کم و زیاد داره و الان دقیقا اون زمان زیادشه ! چند روزه که بد جوری شرایط دست به دست هم دادن و منو بهم میریزن !

میدونم حتما حالتون بهم میخوره از بس میام ایینجا و غر میزنم ! خودمم حالم بهم میخوره بعضی وقتا ..اما خب تنها جاییه که راحت بدون اینکه کسی بهت بگه خفه شو حالمو بهم زدی میتونی غر بزنی ! یا حداقل اگر هم بگین من نمیشنوم !

چند وقته که نمیتونم شر بگم و این خیلی آزارم میده در کل زندگی ازارم میده انگار !

توی بلاگ یکی از بچه ها یه بازی دیدم با عنوان (اگر همین الان بهتون بگن که یه بیماری سخت دارین و سه ماه بیشتر زنده نیستین چی کار میکنین ؟ البت به جز دعا و حلالیت طلبیدن از اطرافیان و این حرفها !) منم خودمو دعوت میکنم !چون همیشه این موضوع توی ذهنم بوده !

خب شروع میکنیم :

مقدمه :

از وقتی عاشق شدم تو همون شبایی که تا صبح سرمو کردم توی بالشتمو گریه کردم و از خدا خواستم که فردا صبح بیدار نشم توی این فکر بودم ! هر شب تا سرمو میذاشتم روی بالش به این فکر میکردم که توی بیمارستانم و دارم میمیرم و مثلا به نوشی گفتم که به اون خبر بده و اون هم میاد منو میبینه و ترجیح میده پیشم بمونه تا بمیرم ! (میدونم خیلی فیلم هندی بودم !) و بعد با خودم میگفتم نه برای چی باید ناراحتش کنم .. بهتره که ندونه و نفهمه اصن هیچ وقت نفهمه ! حداقل تا هستم ! بعد باز فکر میکردم که خب بالاخره میفمه و میدیدمش که اومده سر خاکم و گریه میکنه و ناراحته (فقط واسه اینکه یه روزی دوستم بوده ! در واقع واسه ی یه دوست !) بعد انقدر باور داشتم این مساله رو که چند بار خواستم یه نامه بلند بالا بنویسم براش و بدم دسته یکی که اگه مردم بدتش بهش ... حالا اگر قرار باشه بمیرم هم کلی کار دارم که باید انجام بدم .. سه تا نمیشه ... خیلی بیشتره که همشونم برام مهمن.. پس باید انجامشون بدم !

1_ اول ا همه ویزامو میگیرم و میرم پیداش میکنم و میبینمش ! (پیدا کردنش سخت نیست ..همین الانشم که اینجام سه سوته ! ) خب از دور میبینمش (قول میدم ) ..اون نامه رو هم حتما مینویسم و یه بار دیگه همه چی رو براش میگم و دوباره بهش میگم که اول آخرش خودش بوده و قرار نیست با مرگم همه چیز تموم بشه پس باز هم فقط خودش میمونه و بهش قول میدم اگه رفتم بهشت با حوریای بهشتی (پسراشون دیپه!!) هیچ شیطونی ایی نکنم .(دلم میخواد بازم خیالش راحت باشه موردی داره؟؟)

2_ دوم از همه هم میرم این امتحان رانندگی لامصبمو میدم و به افسره هم میگم خواهش میکنم سر این پارک دوبل تخیلی انقدر به من گیر نده من فقط سه ماه قراره رانندگی کنم (البته تا گواهینامم بیاد میشه دو ماه !) و قول میدم توی این دو ماه پارک دوبل انجام ندم که باعث دردسر رانندگان عزیز دیگه بشم ! بعد تصدیقمو که گرفتم هر روز یه عالمه میرم رانندگی میکنم ..اندازه ی یه عمر رانندگی میکنم و میرم توی ترافیک و هی دود میخورم ! (چه قد ر عقده ایی شدمااا ..) آهنگایی هم که دوست دارمو میذارمو مطمئنا سیگار هم خواهم کشید .. دیگه تا دلم بخواد سیگار میکشم ! بعد میرم تو فکر واسه خودم ! (و حتما میرم توی یه دیواری درختی ماشینی آدمی چیزی و زودتر از دو ماه شر رو کم میکنم !)

3_ سوم از همه اینکه نقاشی میکشم ..یه عالمه .. شایدم کلی خط خطی بکنم .. نمیدونم ..اما حتما نقاشی رو که میکشم ...

4_ حتما یه سفر کیش هم میرم یه 5 -6 روزیی میمونم و تمام شب هام رو تا صبح تنها کنار دریا میمونم و با خودم فکر میکنم که اون هم پیشمه !

6_ به دکتر میثاق هم باید سر بزنم شاید چند بار برم پیشش اما دیگه این دفعه نمیرم که از ناراحتیام بگم و ناراحتش کنم .. میرم و میگم خوشحال خوشحالم ... سبک سبک ...میگم که ناراحت نباشه .. (میدونم اما نااحت میشه ووتوی چشماش میشه خوند که منو چه قدر دوست داره ... همیشه میبینم که دوست داره من خوب باشم ... همیشه بهم میگه تو خیلی شبیه منی .. ! )

5_راستی گفته باشم هر وقت باشم باشگاهمم میرم .. خدایی تردمیل سواری خیلی حال میده ..اومدیمو اونور دیگه تردمیل پیدا نکردیم !!

خیلی کارای دیگه هم باید کرد که حالا فعلا حضور ذهن ندارم .. اگه یه دفعه قرار شد برم حتما بقیشم میگم براتون (خب ببخشین شوخی کردم !!) حالا فعلا که در خدمتیم ...  

راستی من بلد نیسم کسی رو دعوت کنم ... هر کی دوست داشت بازی کنه دعوته دیگه ... تازه اگه حوصله نداشتین یه ژست بهش اختصاص بدین میتونین توی همین کامنت دونیه خودمون بازی کنین ..باعث افتخار ماست و خوشحال میشیم :)