دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

رویا ...

وقتی عاشق میشی ناخودآگاه پاتو توی دنیای دیگه ایی میذاری ... مخصوصا اگر عشقت پیشت نباشه ناخوداگاه میری توی رویا ..ممکنه اولش با این رویا بجنگی و خودتو محکم بگیری و نذاری این حس بهت نزدیک بشه اما بالاخره تسلیم میشی و در غیاب کسی که مطمئنی عاشقشی به رویاش دل خوش میکنی .. بعضی وقتا واقعا این رویا رو میبینی و اون موقع فکر میکنی چه قدر به واقعیت نزدیکه .. زمانی میرسه که توی اون رویا غرق میشی ... و اون موقع هیچ دستاویزی نمیتونه تو رو نجات بده .. شاید دیگه خودت هم نمیخوای که نجات پیدا کنی .. دیگه اون موقع  وضعیتت اصلا بد نیست و تو کاملا از این حس لذت میبری ... فقط وقتی مجبور باشی به واقعیت اطرافت نگاه کنی برای لحظه ایی از خودت متنفر میشی و بعد دوباره از واقعیت فرار میکنی و توی لذت رویاهات غرق میشی ... حالا فقط یک رویا داری و دیگر هیچ ...  

 

پی نوشت ۱: ــ میفهمی وقتی میگه نمیتونم مسئول احساسات تو باشم یعنی چی ؟؟؟‌  

ــ یعنی نمیخوامت !   

ــ آفرین دختر خوب .. تو دیگخ دختر بزرگی شدی باید اونو درک کنی .. حداقل الان که میدونی .. میدونی اون ...  

ــ ولی من بد کردم .. من میتونستم ...... من بد کردم .. کاش میبخشید .. نه نه فقط بخشش نمیخوام کاش میذاشت یه بار دیگه از اول ... کاش میشد دوباره شروع کرد ...  

 

پی نوشت ۲: نگو که باور ندارم .. نگو که دوست نداررمم .. تموم دلخوشیم اینه .. رو شونت سر بذارم ..دلم طاقت نداره ..تورو تنها ببینه .. ببین حرفات چه شیرینه .. به قلب خسته میشینه ..  

 

پی نوست ۳: حالم بده .. همش کابوس میبینم .. همش صدای الله و اکبر توی گوشمه .. از خواب که پا میشم صدای داد و شعار میشنوم .. تا چمام رو باز میکنم کلی صدا هجوم میارن به مغزم .. میدونم دیوونه نمیشم .. اما این حس ناامنی داره خفم میکنه ... شایدم بغضه .. یه چیزی توی گلوم گیر کرده .. همش تپش قلب دارم ... امتحانامو (یکی پس از اون یکی!!) گند زدم .. اصلا حواسم جمع درس نمیشه .. نگرانم .. ناراحتم .. خدایا داری با ما چی کار میکنی ؟؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
نینو چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 01:11 ق.ظ

عاشقی از یه طرف دنیای شیرینیه و از طرفی کلی دردسره و حواس پرتی و از کار و زندگی افتادن.هر کس هم یه تعریفی از عاشقی داره.شاید من خیلی عاشقی رو حس ویژه ای می دونم که شدیدا معتقدم هنوز عاشق کسی نشدم و اسم تموم حسایی که تا الان داشتم رو میذارم "دوست داشتن".
پی نوشت1:نمیشه از اول شروع کرد.سخته.خیلی سخته ولی اگه اینا نبود زندگی هم پیش نمی رفت.زندگی یعنی مجموعه ای از اشتباهات و پشیمونی ها.اونایی که عاقلن از اشتباهاتشون درس میگیرن و اونایی که نیستن ( یکیش خود من) هزار بار اشتباه می کنن و درس نمیگیرن.
پی نوشت2:اینو که می شنوم یاد داستانای ترم قبل خودم میفتم و این آهنگ که همیشه می گوشیدم.از اون موقع تا الان یعنی دقیقا از دهم دی تا الان عاشق نشدم.نه ببخشید.عاشق که نبود.از اون موقع تا الان هیچ کسیو دوس نداشتم یا بهتره بگم که به کسی علاقه مند نشدم.
پی نوشت3:روزای وحشت و ناامیدیه.خدا کنه پایان این شبای سیاه سپید باشه.ضمنا منم دارم بی وقفه گند می زنم امتحاناتمو و به طرز عجیبی به هیچکدومشون هم رحم نمی کنم.

اگر این حال بعد از چهار سال عاشقی نباشه .. دوست داشتن هم نیست .. دیوونگیه !! :) من همیشه فکر میکنم دوس داشتن از عشق خیلی بالاتره ! (البته فقط واسه ی یه نفر)

امیدوارم سبز باشه :)

نهال چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 11:32 ق.ظ http://fazmetr.blogsky.com


آیدا جونم مرسی برای فازهای مثبتت ...ایشاله امتحانای دانشگاههم به خوبی سپری میشه ...

فعلا داریم امتحان پس میدیم ...فقط به کی نمیدونم ...اوضا بسیار نا ملایمیه !
احساس عاشقی هنوز واسم گنگه ...

عزیزمییی ..
شاید هیچوقت این احساس ممنو نداشته باشی (‌امیدوارم که واقعا این مدلی نداشته باشی ! )‌اما در کل عشق میتونه خیلی خوب و آرامش بخش باشه ... :)

هومن پنج‌شنبه 4 تیر 1388 ساعت 10:59 ق.ظ http://hooman_m11@yahoo.com

وقتی متنت و خوندم وسطاش از اونا حسا بهم دست داد که انگار این لحظه که دارم می خونم این نوشته هاتو قبلا دیدم..از همون حسای خاص..
فکر می کنم نمی تونم در مورد عشق و کسی که عاشق درست حرف بزنم تازگیا باهاش مشکل پیدا کردم یعنی چون تجریش نکردم و بهش زیاد فکر کردم یه کم قاطی کردم تو بعضی چیزاش به تناقض رسیدم..نمی دونم!!؟
در مورد خوابای شبم مثل توم..مخصوصا وقتی شبا صدای تیراندازی یا انفجار یه چیزی میاد دیگه نمی تونم بخوابم..کابوس یا صحنه هایی که دیدم همش تو ذهنم..
خدا خودش کمک کنه

شاید یه روزی حسش کردی شاید هم حسش نکردی .. اما من آخر نفهمیدم این حسا واسه هر کس یه جوره ؟ یا واسه همه یه جوره؟
امیدوارم اگرم میخوای تجربه کنی یه تجربه و حس خوب باشه ... و به خوبی ها ختم بشه دوستممم :)

خیلی بد .. تمام انرژیمو میگیره ...

محیا پنج‌شنبه 4 تیر 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

ببین آیدا من خودم عاشقتمااااااااااااااااااا :*

آیدا! الله و اکبر ها بوی امید می دن...

دلم تنگه برات...زیاد

:*

عزیزمممییییییی ...
ایشالا :۹ منم دوست دارم خیلی زیاد :* منم دلم تنگه .. دارم روزارو میشمرم این امتحانای لعنتی تموم شن یکم بیام با خیال راحت اینجاها بگردم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد