نمیدونم چرا قرار نیست من یکم به ارامش برسم ! شاید چون قانع نیستم نمیدونم ! شاید چون خیلی چیزا ... شایدم چون قراره از یه جایی به بعد به ارامشی برسم که تموم شدنی نباشه ... شاید باید زمان میگذشت و من بعد از این دو سال سختی و گذروندن این حالتا حالا به اینجا میرسیدم ... درسته که همیشه حرف از رفتن بوده و من همیشه خودم بودم که گفتم میخوام برم .. اما حالا به اون سن رسیدم که بتونم تا حدی روی پای خودم وایستم و میدونم هستن کسانی که ازم پشتیبانی کنن و این بهترین موقعیته برای رفتن و موندن ... نمیدونم .. شاید حالا زمانش باشه !
جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...
weblog jalebi darin khosh hal misham sari web man bezani
با عرض سلام من تازه آمدم بلاگ اسکای
نوشته های شما رو خوندم. مبهم نوشتین اما فقط می تونم بگم رفتن یه آدم بودنش رو خلاصه نمی کنه! بودنش رو معنا می کنه!
من دارم تو وبم از عشق و بدبختی اون دورانم می گم. من رو خوشحال کنید.
امان از دست این شایدها...
خب تصمیم مهمیه باید همه فکراتو کنی..
درسته همیشه حرفش بوده ولی الان که جدی شده و وقت تصمیم گیری فرق داره..
ایشالا که تصمیمی که درست و به صلاحه می گیری
حالا وقتشه.
وقتی که میتونی بعد از بررسی شرایط و فکر کردن به موقعیت های بعدیت انتخاب کنی.
آرامش؟ گشتم نبود! نگرد نیست!
میگردم و پیداش میکنم !!
بابا آی پی .... رو دست میزنی دیه ... هان ؟! آی پی چه ربطی به اسمم داره ؟ نکنه آی پی همه رو حفظ میکنی ؟!
نمیدونم باز هم چی بگم . در مورد رفتن موندن خودت باید تصمیم بگیری اما مصلما (مسلما) دو زندگی هیچ چی مثل آرامش نیست . هیچ چی ....