فراموش نکنم ...

جدیدا صحنه هایی رو که انگار دارم برای دومین بار میبینم توی زندگیم طولانی تر شدن ! شاید قبلا برای یک لحظه این اتفاق میفتاد یک حرکت کوچیک ! فقط یه صحنه ! اما حالا شاید 20 یا 30 یا حتی 40 ثانیه رو پشت سر هم میبینم ! خیلی صحنه ها با تمام جزئیات دقیق دقیق با آدمای توش که انگار همشو قبلا دیدم !! نمیدونم چمه ؟! اما این حس داره قوی تر میشه ! حالا چراشو نمیدونم ! بابا همیشه میگفت که باید این حسها رو تقویت کنی ! میگفت من میدونم که تو این حس ها و انرژی ها رو داری و میتونی ازشون خوب استفاده کنی ! اگر بود حتما حالا دنبالش میرفت ... مثه همون موقع که سعی میکرد راهشو پیدا کنه و بهم کمک میکرد تا بتونم به راه درست هدایتشون کنم ! اما حالا که نیست دیگه باید خودم این کارو بکنم ... نباید فراموش کنم که خداوند چه نعمت بزرگی رو بهم بخشیده... بابا هم همینو میخواست ! میخواست که من فراموش نکنم ... !