گفتنی ها رو باید گفت ...

نوشی میگه: باید قدر این لحظه های با هم بودنمونو بدونیم ...

شیما میگه : آره باید بدونیم .. پس فردا که شوهر کنیم میگم که میریم همو میبینیم .. اما خیلی کم میشه همونم ...

منم طبق معمول چیز خاصی نمیگم و فقط تایید میکنم حرفاشونو ...

محمد میگه : میگن این فیلم دعوت خیلی مسخرس !

میگم : وا نه بابا ب نظر که جالب میومد تبلیغش .کی گفته مسخرس .. خب حتما دوستات گفتن که اونام نوز کوچیکن شاید فیلم سنگین بوده مخشون نمیکشیده !!

یه نگاهی میکنه بهم و میگه : عمه ناهید گفت رفتم قشنگ نبوده !!

مامانم از اونور داره به ضایع شدن من میخنده ...

کارنامه سوممو از لای تقویمام پیدا کردم میگم : به به چه نمره هایی ! ترم اوله ...

مامان توجهی نمیکنه .

میگم :مامان گوش میدی .بیین نمره ها رو یکی از یکی گند تر ... فیزیکو هم که غایب بودم ! این مال اون موقع هاسا ..که گند زدم به زندگیم ...

میگه آره میدونم نمیخوام در موردش حرف بزنی باهام .. اعصابم خورد میشه ...

میگم : چرا ؟ خب به کی بگم دارم میگم ببین چه گندی زدم ... میگه آره یادته .. اون غیبت فیزیکتم حتما واسه همون شبیه که داشت میرفت .. میگم آره ! یادمه هیچ وقت یادم نمیره ... هیچ وقت !!