* من خوبم ... خیلی بهترم ... یعنی میخوام خوب باشم ... برای چی بد باشم ؟ برای کی بد باشم ؟ میخوام واسه خودم خوب باشم . * امشب خاله فائزه از سوئد میاد .. یه هفته دیگه مریم و بچه هاش و شوهرش ( دختر خاله بزرگه .همون خاله جوونه هاا) و ۱۰ مهر هم خال فرزانه و میلاد و نغمه و نوید از انگلیس میان ... یعنی چه شود هااا ... منم که دیگه بی کار اینش کلی خوبه .. دیگه حرص کنکورو کوفت و زهرمارم ندارم ... * از ۴ شنبه کلاسای رانندگی شهرم شروع میشه .. آیین نامه هم قبول نشدم .. دوباره باید بخونم .. هنوز نخوندم ... از بس همه ی کارام غاطی شدن با هم ... شنبه هم باید برم ثبت نام واسه دانشگاه ! * حرف زیاد دارم اما وقت نه !!! افکارمم یه کم پراکندش .. باید جمعشون کنم ! یه هفته اس نرفتم باشگاه کلی قاطی کردم .. مامان میگه همهاشو انجام میدی الان بهشون فکر نکن .. بذار بری ثبت نام کنی .. کلاسات مشخص بشه .. بعدش همه ی کارای دیگه اتو انجام میدی ... خب راست میگه :) امیدوارم بتونم یکم مغزمو خالییی کنم از این نگرانیهای بی مورد همیشگی !! |