دوری ...

دلم میخواد تنها باشم ... خیلی تنها ! نمیدونم تا کی اما میخوام تنها باشم ... حوصله ندارم کسی بخواد بهم بگه که چی خوبه و چی بده ! حوصله ندارم بخوام به کسی بگم که چی خوبه و چی بده ... دوست دارم من باشم فقط خودم ... خستم از اینکه در جواب حال و احوال پرسیا بگم مرسی ممنون ... خستم از اینکه وقتی یکی میگه دلم برات تنگ شده بگم منم همینطور ... خستم از اینکه کارایی رو که دوست ندارم انجام بدم !!! حرفایی که دوست ندارم بزنم ! از تظاهر خستم ... از این درموندگی خستم ... نمیدونم چی کار میکنم انگار ... خودمو گم کردم ... دارم دست و پا میزنم که پیدا کنم اما بیشتر گم میشم !!! حوصله ندارم با کسی برم بیرون حوصله ندارم بشینم پای تلفن فک بزنم ! کارایی که اطرافیانم میکنن حوصله ام رو سر میبره ... حرفایی که میزنن !!! دلم میخواد بخندم ... واقعی بخندم از ته دل حتی شده واسه یه موضوع مسخره ...اما بخندم ... دلم نمیخواد به هر کی رسیدم لبخند بزنم انقدر لبخند بزنم که حس کنم گونه هام دارن میرن تو چشمام ! دلم نمیخواد کسی رو نزدیک بدونم به خودم ( به جز یکی ...به جز آزاده !) چون میدونم چقدر دوستم داره با تمام اذیتایی که کردمش با تمام دیوونه بازیام چقدر صبر کرده اما ... دوس ندارم هیچ کسیو تو حریم خصوصیم راه بدم ... یه چیزایی دیدم که دیگه تصمیم خودمو گرفتم با هرکی مثه خودش باشم ... چند روزیه که تمرین کردم  و موفق شدم !  از این به بعدم همینم ! بهتر از اینم نمیشم ! من حوصله ی یه سری بچه بازیا رو ندارم ! حالا از طرف هرکی میخواد باشه ! دیگه نمیتونم حرص بخورم ناراحت باشم ... میخوام بگم به درک به من چه !!! من نمیتونم هم برای خودم ناراحت باشم هم برای احمقی که حتی خودش نمیدونه چی کار میکنه و چی میگه ! این احمقا بعضی وقتا یکی دو تا نیستن ! زیادن که من همیشه فکر میکنم باید عقلو تو کلشون بیارم ... هیچوقتم هیچکسی نبوده که بگه آقا جان به تو چه ... ولی خودم که هستم به خودم میگم ... آیدا جان به تو چه !!!

شنیدی میگن دوری و دوستی؟ راست میگن دوری و دوست داشتن... دوری و دلبستگی ... دوری و دلدادگی ... نزدیکی نابودی نزدیکی و نفرت ... میخوام دور باشم از همه چیز وهمه کس ...