تا ابد ...

حس خوبی ندارم ... یعنی میشه گفت حس بدی دارم !!! غریبه نیست ... اما خیلی هم آشنا نیست  ...با همیشه یکمی متفاوته ... آرومه اما بدجوری دوست داره غوغایی به پا کنه ...آشفتگی ای که خودشو نشون نمیده ... حتما یاد گرفته دیگه ...بازم میخوام بنویسم اما نمیتونم ...

میدونی چیه دیگه بدجوری دارم یاد میگیرم خیلی چیزارو لازم نیست به کسی بگم ... خفه شدن و حرف نزدن خیلی بهتر از اینه که با کسی که فک میکنی خیلی بهت نزدیکه اما نیست از ته دلت حرف بزنی و اونوقت اون یه جایی با یه جمله فقط یک جمله کاری کنه که احساس نفرت کنی از خودت از اون و از هر چی .... هرچیزی!!!

( اینو برای تو مینویسم فقط برای تو که میدونی )میخواستم بگم کاش هیچوفت ندیده بودمت ... اما یکمی که فکر کردم دیدم چفدر خوب شد که دیدمت ... تو عزیز ترین منی ... و این غرور لعنتی نمیذاره اینو بلند بگم اما حالا میخوام همینجا بنویسمش ... تو همیشه عزیز ترین منی ... با اینکه یواش یواش داره یادم میره کی بودی و این خیلی دردناکه ... اما همیشه با خودم تکرارت میکنم ... همیشه ... همیشه ...