به یاد ...

به یاد کودکی فال گرفتیم ...به یاد دوران راهنمایی و دبستانمان ... از این فال های دوستت دارد و عاشقت است و برایت میمیرد !! همه ی فال ها مثل همان روزها بود ... اما دو چیز تغیر کرده بودند ... اسمهایی که مینوشتیم و حس هایی که حال داشتیم ... و آن باورهایی که آن روز ها داشتیم !اما حال با اینکه میدانستیم  تمام اینها سرگرمی ایست و بر پایه ی هیچ واقعیتی بنا نیست باز هم به یاد هیجانات دوران کودکی این کار را کردیم ..

چقدر امشب ترسیدم ... اولین باری بود که میترسیدم ... اما خوش بودم برای خودم ... انقدر که زیر بازان زیر لب آواز بخوانم و بیایم ... ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشن ... ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من ...