تحمل میکنم بی تو به هر سختی به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی برای چند لحظه خوشحال میشم .. خیلی خوشحال .. انقدر که قانع شدم حتی به نشونه های کوچیک زندگی .. دوست دارم که فکر کنم خوبن .. همشون خوبن .. نمیخوام هیچکس هیچ لغزشی درونم به وجود بیاره ... با خوشحالی با تعجب با حیرت زنگ میزنم به ... (به یه دوست ..یه دوست خیلی نزدیک !) صدام میلرزه .. قلبم میلرزه .. براش تعریف میکنم که چی دیدم .. خوشحالمممم ..از ته دل .. با تمام وجود خوشحالم ... اونم تعجب میکنه اما به جای اینکه به خوشحالیم دامن بزنه ..با تو تا کلمه منو بهم میریزه .. انگار اون اتفاق خوشایند رو به لجن میکشه ... هنوز نمیدونه قداست این موضوع انقدر برای من زیاده که حاضر نیستم هیچ مدله خرابش کنم ... بغض میکنم ..نمیتونم باهاش حرف بزنم .. بهش میگم عذرخواهی میکنم و خداحافظ ..گ.شی و میذارم .. اشکای شورم سرازیر میشن .. من به بودن با این اشکها عادت کردم .. من به گریه های شبونه و چشمهای پف آلودی که هر روز صبح توی آینه بهم صبح بخیر میگن عادت کردم .. من به تمام احساسات گم کردم عادت کردم و تمام حس هایی که گم میشن و به خالی شدن عادت کردم .. اما کاش بضی ها میفهمیدن با یه حرف کوچیک و مخرب این تن شکسته رو داغون تر از اینی که شده نکنن ... نذاشت حتی برای ثانیه ایی لذت ببرم ... برای ثانیه ایی توی چند کلمه حرف غرق شم .. نذاشت .. همه رو گرفت ... کاری کرد که تمام منطقای دنیا از مغزم سرازسر شه توی دلم .. حالا اما نیست که به مغزم بگه دست نگهدار ..جای منطق توی دل نیست .. دل بیچاره ظرفیت نداره . میترکه .. منفجر میشه .. میشکنه داغون میشه ... حالا باید فکر کنم به اینکه چرا و چرا و چرا ؟؟؟؟؟ واقعا چرا ؟؟؟ برقرار باشی و سبز گل من تازه بمون /نفسم پیشکش تو جای من زنده بمون باغ دل بی تو خزون موندنی باش مهربون /تو که از خود منی منو از خودت بدون |