هر دفعه که سقوط میکنم دوباره باید بلند شم خودمو بتکونم و از اول شروع کنم .. این سقوط ها بدجوری آدمو میشکونه ... نمیدونم تا کجا باید رفت اما میدونم همچنان باید رفت ! تا آخرش ..اما این آخرش کجاست ؟! شکایتی ندارم .. چیزیه که خودم خواستم ..خودم قبول کردم .. اما خیلی عذاب آوره این دوری .. این فاصله ایی که ساخته شده ! فاصله ایی که روز به روز بیشتر میشه و روز به روز دل تنگ منو بیشتر ازرده میکنه ! آخر این راه کجاست؟ چرا فال قهوه ام انقدر خوبه ؟ چرا من باورشش میکنم و بعد سقوط .. و دوباره سقوط ! چرا همیشه از اوج با کله میرم ته درره ؟ کجای کار اشتباه بود ؟ چی باعث شد که دلم انقدر گیر کنه که نشه براش هیچ کاری کرد ؟ که بشینه و نگاه کنه تا کی که میخواد چه اتفاقی بیفته ! دلم . دلم خیلی برات میسوزه ! (خیال کردی همیشه مهلتی هست ... واسه نازت همیشه طاقتی هست .. اگه من عاشقت باشم درسته .. برای تو همیشه مهلتی هست ! ) عاشق این تیکه ی آهنگ احسانم .. ترکونده با این آلبومش .. منو که بدجوری نابود کرده :)) |