مامان همیشه زنگ میزنه و میگه بچه زود پاشو بیا خونه .. همیشه میذاری همه ی مردای آپارتمان هم میان میرن خونه هاشون بعد تو میای .. زشته خب دختر جان .. منم هیشه میگم باشه اما بازم همون موقع میرسم ! مثلا 9 تا 9:30 بعضی وقتام زودتر ! حالا مثلا کجام ی خونه ی نوشی اینام که یه ربع پیاده راهه تا خونه یا با نوشی اینا بیرونم که بازم تا از سر خیابون آروم آروم با هم بیایم و همه مغازه ها رو دونه دونه نگاه کنیم و نظر بدیم و قیمت کنیم و یه سری چیز میزم بخریم خب معلومه دیر میشه دیگه ! اونشب که میومدم ماه بالای سرم بود ... هر وقت دلتنگم .. هر وقت عاشق ترم ماه رو میبینم .. همیشه بالای سرمه یا تو قاب پنجره ی اتاقمه .. دیروز خیلی خسته شدم ! رسیدم خونه دیگه نفسم بالا نمیومد ! 5 ساعت و نیم شدید ورزش کردم ! باید یکم کمش کنم ! یهو میبرم و خسته میشم بعد خیلی بد میشه ! البته برم دانشگاه کمتر که میشه ورزشم ! خانوم مربی جونممقرار شده روزای فرد عصر ایروبیک بگیره همونجا ..دیگه عالی میشه ایروبیکشم برم .. عاشق ایروبیکم .. چند وقته نرفتم دلم بدجوری تنگه :) آدم بعضی وقتا یه چیزایی رو دیر میفهمه ! من هنوزم بزرگ نشدم انگار ! چرا خب خیلی تغییر کردم اما هنوز کار دارم ! فک میکنم همه ی آدما همینطورین تا آخر عمرشون ! خب ولی همیشه میگم این دفعه دیگه گند نمیزنم اما بازم میزنم ..بعد میمونم توی پشیمونیو ناراحتی گندی که زدم !! خب شاید ... بیخیال ! اینجا هم نمیشه دیگه ... راستی بهار اسارتتون مبارک ! فک که میکنم میبینم چه کردن .. چه شد ! برم دیگه ..نمیدونم چرا نمیتونم جدیدا درست درمون بنویسم ! فعلا .. |