دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

هر جا میرم اما بازم یادت میفتم .. اینو به همه گفتم :)

چقده ننوشتم ؟ خیلی وقته ؟ یا به نظرم میاد که خیلی وقت باشه ؟ خیلی وقت ندارم بیشتر درگیر مسائلمم البته این درگیری بد نیست فقط فکرمو مشغول کردن ! یا همش باشگاهم یا اینکه دنبال یه سری از کارام بودم !

گفتم باشگاه .. یه خانومی جدیدا اومده باشگاه و خصوصی ثبت نام کرده ! ما بالا آوردیم انقده این از بچه هاش تعریف کرد حالمونو به هم زده دیگه ! تمام مدتم وسط حرفاش میگه تعریف ازشون نباشه اینجورین اونجورین .. نمیخوام ازشون تعریف کنماااا اما اینه و اونه !!

قرار شد برم فدراسیون ثبت نام کنم برای کلاسای مربیگری .. طول میکشه تا بهم خبر بدن ! اما خوبه از همین الان باید دنبالشو گرفت :)) واقعا کارشو دوست دارم و اینم میدونم که واسه روحیه ی من ورزش همیشه لازمه پس خیلی خوب خواهد بود اگه خودم مربی باشم :)))

موهامو رنگ کردم ( عسلی تیره) خوشگل شد خیلی ! اولش یکم خورد تو حالم چون بالاخره خیلی تغییر کردم و سنم رفت بالا اما حالا که عادت کردم میبینم خوش رنگه .. (هر کی هم دید گفت خوبه خیلی خوشگله )

محمد رفته یه چشم پزشک دیگه(یعنی به جز اونی که همیشه میرفته !) بهش گفته باید عمل کنه چشمشو یه عمل سر پایی ! آخه از زمانی که بابا فوت کرد ..محمد وقتی فهمید بهش شک وارد شد و یه تیک عصبی گرفت که باعث انحراف یکی از چشماش شد ! حالا دکتر گفته باید عملش کنه تا ماهیچه رو صاف کنن گفته دیگه خوب خوب میشه ..حالا مامان گفت چند تا فوق تخصص و متخصص دیگه هم نشون میدتش.. اما خب به احتمال بیشتر همون کارو باید کرد .. خیلی ناراحت بود سر این موضوع .. (با اینکه اونقدرم محسوس نیست) ! من که فقط میتونم دعا کنم و امیدوارم که خوب خوب بشه :)

عجب برفی میاد... زمین سفید شده ... برف قشنگه . اما برای من غمناکه ... یاد روزای سخت و .. سخت و نمیدونم چی .. ولش کن اصن !

دیگه خیلی خوابم میاد از باشگاه که رسیدم دو ساعت خوابیدم اما دارم میمیرم هنوز از خواب .. همه ی اینارم توی خواب نوشتم .. شب به خیر

نظرات 4 + ارسال نظر
م س ا ف ر پنج‌شنبه 17 بهمن 1387 ساعت 12:19 ق.ظ

پس بزودی مصاحبتو تو تلویزیون می بینیم به عنوان سرمربی تیم ملی!
سعی کن راه علی دایی رو ادامه بدی:دی

نچ نمیشه میوام راه رضازاده رو ادامه بدم ..
به زودی که نه یه چند سالی طول داره :))

هومن پنج‌شنبه 17 بهمن 1387 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.hoomy.persianblog.ir

خوبه..محمدم ایشالا عمل میکنه و خوب خوب میشه..
راستی اون خانومه که تو باشگاتون عجب بچه های خوبی داره(چشمک)

اه ه ه قربونم برهههههههههه ... :))

سلام همسایه های 2 جمعه 18 بهمن 1387 ساعت 01:55 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.با قسمت بیست و پنجم خاطرات کدر منتظرتم.

منتظر نباش ! من قسمت اولشم نخوندم حالا قسمت ۲۵ ام ؟؟؟؟

محمدرضا شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 05:51 ب.ظ http://www.my-style.blogsky.com/

سلام، ممنون که سر زدی :). چه خوب که ورزش می کنی، منم هر موقع ورزش نمی کنم درگیری های ذهنیم خیلی بیشتر میشه. همیشه شاد باشی :).

خواهش مکنم:)
آره خیلی خوبه ..
ممنونم تو هم همینطور :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد