دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

خدا حافظی

سلام ... 

یه روزی توی همین ماه اما سه سال پیش شروع کردم به وبلاگ نویسی .. اون موقع ۱۶ سالم بود و بدجوری عاشق بودم ! فکر میکردم خیلی راحت خیلی بی دغدغه برای هم میشیم .. خیلی ساده بودم اون موقع ها و خیلی صادق ! اولین باری که شعر گفتم مهر ۸۴ بود .. چه قدر بعدش گریه کردم ... فکر میکردم دارم از دست میدم ... یه حسی یه جایی توی قلبم میگفت که موندنی نیست ! و رفت ... چه قدر اون حس ها خوب بود ... کل حس این سه سال خوب بود ... حس عشق .. غم .. درد ... بیچارگی ... همشون خوب بودن !‌ازشون دور شدم و دلم براشون تنگ شده ! و این غرور لعنتی آخرش جای همه چیز رو میگیره !  

اومدم بگم  میخوام برم ... مخواستم هر سه تا وبلاگمو از سه سال پیش حذف کنم ! اما دلم نیومد ...مثه دفتر خاطراته .. نگهشون دارم بهتره ... تازه دیدم اونجوری ممکنه شماها رو هم گم کنم ! مرسی از همتون .. از کامنتای قشنگتون .. از راهنمایی هاتون ... از دوستی هاتون ... از دعوا کردناتون ... انتقاداتون و هر کار دیگه ای که کردین برام :))‌  مرسی از اینکه توی روزای خوب و بد همراهیم کردین :)  همتونو دوست میدارم ... و به خدا میسپارمتون ... حتما بهتون سر میزنم ... ببخشین اگر خیلی جاها ناراحتتون کردم ... حلال کنین دیگه ... خدا حافظ .. 

                                                                                                                    آیدا

 

                                                                      پایان

نظرات 11 + ارسال نظر
هومن پنج‌شنبه 9 آبان 1387 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.hoomy.persianblog.ir

وبلاگ خوبی بود...منکه خیلی دوسش داشتم بهش عادت کرده بودم. خوب کردی از بینش نبردی.خداحافظ وبلاگ دختر توی آینه

سعید شنبه 11 آبان 1387 ساعت 12:00 ق.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

آخرین دقایق روز جمعم رسما به گند کشیده شد! خود جمعه ذاتا مشکل داره، دیگه چه برسه خبر رفتن هم بشنوی ...

دوست داشتم باشی و بمونی ولی هرچی صلاحه خودت بهتر میدونی ... در کل برا منکه دوران خوبی بود چون تقریبا با وبلاگت ارتباط برقرار کرده بودم و مشتری دائم شده بودم!

خواستم بگم اگه جای دیگه می نویسی خبر کن گفتم شاید منم یکی از همونهایی بودم که باعث شد نتونی راحت بنویسی ...

شاد باشی (منم حلال کن!)

م س ا ف ر شنبه 11 آبان 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

اینقدر دوستای وبلاگی سه ساله ام رفتند که دیگه واسه م عادی شده.دیگه هر کی میره با خودم میگم یکی دیگه هم خداحافظی کرد.
منم از مهر ۸۴ شروع کردم و خیلی پیش اومده که اتفاقاتی باعث شده به ننوشتن فکر کنم ولی هیچوقت نتونستم با این موضوع کنار بیام که وبلاگمو حذف کنم.
امیدوارم روزای خوبی تو دنیا در انتظارت باشه.
مهم اینه که دنیای حقیقیمون دنیای مفرح و باآبرویی باشه.حالا دنیای مجازی نبود خیلی هم مهم نیست.
ما هم سعی می کنیم که عادت خوندن وبلاگتو ترک کنیم.
از بس ترک کردم دیگه برام ساده شده.

mxu شنبه 11 آبان 1387 ساعت 06:33 ق.ظ

سلام
غرورم بهم اجازه نداده بود بنویسم اسممو تو اونن نوار بالایی . اما این آخریشه فک کنم . امروز نگاهمو انداختم به گوشه وبلاگت همون جایی که اسم دوستان رو میذارن . همون قسمت پیوندها !!!
دلم سوخت ...
خیلی وقته با این وبت و اون وبای دیگت انس گرفتم . همیشه هر وقت یه سر میومدم اینترنت یه سر هم وب تو میزدم اما ...

یادته گفتی نه تو دوست منی و نه من دوست تو ؟!
میدونم یادت نیست . اصلا چرا باید یادت باشه . دروغ گفتم اگه بگم با دیدن این پستت گریم گرفت اما دروغ نگفتم اگه سر درد گرفتم الان . من فقط برای رفتن یه نفر گریه کردم . میدونم میخوای بگی خل بودم . نمیدونم اما ........
بهم گفتی سست عنصرم . گفتی هوس .... گفتی فلانم و چنانم . اما به خدا من ........!
رفتی دیه حالا یه موقع هایی اومدم گفتم اسمم اینه mxi یه موقع هایی اومدم گفتم نیما ساحل پرست و یه موقع هایی خالی گذاشتم جای اسممو و یه موقع آخری هم !
آخر ندونستی اسمم چیه . به نظر من که فرقی نمیکنه اسمم چیه . ولی ..........
منم میرم . اما کجا خدا میدوونه .
بقیه حرفام هم بماند .... .... ....
خیلی خانمی . خیلی گلی . حق نگهدارت . بابای

سلام :)
اینایی که گفتی همه یادمه ... ولی خب اینم یادمه که همیشه تو عصبانیم میکردییی :))) ببین درست ما دوستای وبلاگیه هم بودیم اما مگه این دوستیا وسعتشون چقدره ... من در همون حد از همه ی دوستان تشکر کردم .. از تو هم کردم دیگه :)
آره اینجا اسم مهم نیست حرف مهمه ...
مرسی از همه ی تعریفات :) ( راستی من این پست رو به هیچکس جواب ندادم اما میدونم تو بدت میاد کامنتت بی جواب بمونه (چشمک) واسه همین جوابتو دادم ) .
خدا حافظ

کمال پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 09:36 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
تازه داشتیم آشنا میشدیم
حیفه که کلا برین حالا اگه شد به این دفتر خاطراتتون اضافه کنین بد نمیشه
البته نظر شما محترمه به ما هم بعدها سر بزنی خوشحال میشیم
خدانگهدار

نهال چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com


سلام

خوب ..آیدا هم رفت ...دوست داشتم بخونمت ...همه ی نوشته هاتو خیلی از اوقات میخوندم اما برات کامنت نمیزاشتم ...
ولی آیدا اینجا درد و دل میکردی ...خیلی هم آروم میشدی ...اما حالا چی ؟
به هر حال خداحافظ ..

سلام همسایه های۲ پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 06:44 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.با قسمت بیستم خاطرات کدر منتظر نظرتم دوست گرامی

آرش شنبه 2 آذر 1387 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

دوستان سابق یکی پس از دیگری از دنیای وب لاگ خداحافظی کردن یاد اون روزهای اول بخیر که با چه شور و شوقی وب لاگ نویسی رو شروع کردین.
امیدوارم هر جا هستی شاد و پیروز و موفق باشی

یاشار چهارشنبه 6 آذر 1387 ساعت 04:28 ب.ظ http://northboy.blogsky.com

سلام.خداحافظ!!! کجا رفتی بابا. ولی هر جا رفتی خوش باشی.

mxu پنج‌شنبه 28 آذر 1387 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.mx2.blogsky.com

یادش بخیر . دلم تنگ شده برا نوشته ها ...

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد