دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

مهم ...

مهم چیه ؟ توی زندگیای ماها واقعا مهم چیه ؟ خودمون چه قدر مهمیم ؟.. چه قدر خودمون واسه خودمون ارزش داریم ؟... چه قدر واسه دیگران ارزشمندیم !! مطمئنا هر کسی خودش ارزش خودشو تعیین میکنه و حد و حدود برخورد کردن باهاشو !!! بعضی وقتا اونقدر صمیمی میشم که طرف مقابل فکر میکنه چه قدر میتونه راحت باشه باهام ... این طرف مقابل میتونه یه بچه ی هفت ساله باشه یا یه آدم چهل ساله ! در هر صورت این صمیمیت یه جای کار ، بدجوری کار دست من میده !!! آخر یه دلخوری ایی داره دیگه ! تقصیر طرف مقابلم نیستا ..تقصیر خودمه که انقدر صادقمممممم .. انقدر بی ریای بیخودییممم !!!

بالاخره امروز به طور رسمی مامان جان ماشین رو آوردن بیرون ! ( تو پارکینگ بابایی اینا بود !) دیگه آوردیمش خونمون ... بدم ظهر رفتیم خونه ی عمه ناهید ... یه چند دور سکته زدیم اما خب در کل خوب بود .. همین که راش انداخت خودش کلی توپ بود .. منم برم خودمو جمع کنم بگیرم گواهینامه امو .. خوبه ها آدم انگیزه میگیره وقتی میبینه که یکی دیگه ام رانندگی میکنه ...

دایی رضا رفت ..من خیلی ناراحتم .. دلم براش تنگ شده ! فقط ده روز موند !  یه سری مشکل پیدا کرده بود ...امیدوارم کاراش درست شه ! تازه فهمیدم که چه قدرمهربونه ! البته میدونستم مهربونه ..اما نمیدونسم انقدر بااحساسه ... اما این دفعه خیلی حرفا باهاش زدم ... بهم گفت توی کاین هات کدومو بیشتر از همه دوست داری ... منم به ترتیب گفتم ... بعد گفت توی خاله هات ... بعد رسید به دایی ها ... (خب من ۲ تا دایی دارم فقط)  گفتم جفتتونو اندازه هم ... گفت خالی نبند راستشو بگو .. گفتم باور کن .. و واقعا هم جفتشونو اندازه هم و خیلی زیاد دوست دارم ... بهش گفتم سه تا آدم توی اولویت های دوست داشتنام قرار میگیرن همیشه و اونا ..عمه ام و دو تا دایی هامن ... فک کنم خیلی کیف کرد :)))   دلممم تنگیده براشششششش :((

نظرات 1 + ارسال نظر
کمال شنبه 4 آبان 1387 ساعت 08:17 ب.ظ http://baroonedeltangi.blogsky.com

سلام
چرا انقد محدودیت گذاشتی واسه بلاگت ؟
من هم گاهی می گم که بهم نظر بدن ولی نه که اگه نداد دیگه نیاد
شاید یه نفر واقعا نظری نداشته باشه و شایدم عادت به این کار نداشته باشه
امیدوارم از این که ازت انتقاد می کنم ناراحت نباشی اگه تو هم یه موقع بهم سر زدی از انتقادت ناراحت نمی شم
در مورد مطلبت هم بگم که ما از کوچیکی بهمون یاد دادن که هر وقت کسی ازمون پرسید کدوم دایی یا کدوم عمه و ... رو بیشتر دوست داریم بگیم فرقی نمیکنه اما در واقع برای من اینطور نبوده
از گواهی نامه هم بگم که به زودی من هم می خوام اقدام کنم و ثبت نام
به امید این که به ما هم سر بزنی و نظر بدی:-)

سلام
من نمیگم حتما هرکی هر دفعه میاد اینجا بای کلی نظر بده ! من خودمم خیلی وقتا میشه که خیلی جاها میرم و نظری ندارم ! اما اگر یه جایی ۱۰ بار برم دو بارش رو یه چیزی دارم واسه گفتن .. و میگم .. منم دوست دارم دوستانم رو ... و دوست دارم حرفاشون رو ... و از مخفی بودن و مخفی کاری بدم میاد !‌ نمیدونم تونستم منظورم رو درست بیان کنم یا نه !
ناراحت هم نمیشم از انتقاد مطمئن باش :)
من باید برم امتحانم رو بدم ... شونصد جلسه رفتم کلاس :)))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد