فردا آخرین پنجشنبه ی سال ... خیلی وقته سر خاک نرفتم ... دلتنگم ... یه راه میخوام برای فرار از تمام این واقعیت ها ... حیف که نمیشه فرار کرد ! یاد عید سال 81 میفتم ... آخرین عیدی که بابا هم بود ... دو ماه بعدش اما ... (وقتی فکر میکنم قراره کسی اینجا رو بخونه و ناراحت بشه دلم میخواد خفه شم و هیچی ننویسم ! اما حس دلتنگیم خیلی قوی تر از این حرفاس که به حرف دستام گوش بده !) دفتر خاطرات اون سالهام رو باز میکنم اولین نوشتم برای 29/12/80 هستش ... چند ساعت مونده به سال تحویل : " عید داره میاد ولی بوی بهار نمیاد ...شایدم من حسش نمیکنم ... هیچ احساس خاصی ندارم ... هر سال عید شوق و شوری داشتم ... ولی الان که ندارم ... الان ساعت 7:45 است و درست چهار ساعت دیگه به سال تحویل مونده ولی اتاقمم درست تمیز نیست ! فردا همه میان خونه ی ما ولی من اصلا حوصله ندارم تو عید برامون مهمون بیاد ولی میاد دیگه چی کار کنم !!! مامانم داره با تلفن صحبت میکنه (با خاله فریده ) و دعا برای سفره ی هفت سین میگیره ... بابامم داره اتو میکنه ...یه فیلم چرت و پرتم داره میده این محمدم که هی وول میخوره و حرف میزنه ... اعصابم خورد شد وای دلم واسه اون محلمون تنگ شده ! یک کمی هم برای خونمون ... تازه امسال عید که با محرم افتاد اون محلمون محرماش خیلی با صفا بود ولی اینجا اینجوری نیست ! اینجا همه سرد و بی ذوقن ... شاید هم اینجوری نباشن و من اینجوری حس میکنم ... ولش کن بابا از همه ی این غصه ها و قصه ها که بگذریم میخوام بگم دفتر خاطراتمو شروع کردم به نوشتن برای سال 1381 البته شاید ه نوشته ی اولم کمی غمناک بود ولی من نوشتم ...
دعا میکنم برای بابام که هر چه زودتر حالش خوب شه و دع میکنم برای مامانم که سلامت بمونه ...
و دعا میکنم برای محمد و آیدایی که پس فردا میخوان توی این مملکت شاید هم یه مملکت دیگه کاره ای بشن ...
پاشم برم بابا الان صداش در میاد " و پایین نوشته هام یه عکس از بابا کشیدم و توی یه ابر بالا سرش نوشتم (آیدا پاشو به مادرت کمک کن !)
پی نوشت : این شعر خودمه : http://beroomnayar.blogsky.com/
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 8 final Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam
khosh hal shodam
behshad
bye
خدا رحمتش کنه...اسم بلاگت خیلی شبیه اسم بلاگ منه :D
هوالمحبوب
باسلام
امیدوارم روح پدرت شاد باشه. سوره کوثر رو خیلی دوست دارم. براش میخونم.
سلام
ممنونم لطف میکنید :)
سلام آیدا خانوم وبت خیلی خیلی قشنگه همیشه موفق باشی . چی کار میکنی من تازه امدم کمکم کن . وقت کردی به ما هم سر بزن منتظرم بای بای
آیدا جان می دونم از دست دادن پدرت غم خیلی بزرگی بود ولی همه ما به نوعی تووی زندگیمون با یه سری مشکلات مواجه هستیم اصل اینه که بتونیم محکم رو پامون وایسیم و در برابر این غم و غصه ها و مشکلات سر خم نکنیم.
توام دیگه اینقدر غمگین نباش.
دلم گرفت. و با اینهمه چاره ای هم مگر هست؟ جز زلال خاطراتی که گهگاه جز با گوشهء اشکی نمی توان از آنها گذر کرد...برای تو و خانوادهء عزیزت بهترین ها رو آرزو می کنم در سال جدید. و کمرنگ شدن سایهء غم...به وسعت یک دنیا شادی حضور...
و ممنونم از حضورت عزیز...
:) ممنونم ...
سلام
نمی دونم منو یادت هست یا نه
ولی قبلن توی بلاگ قبلیت زیاد پیش هم میومدیم
دلم هوای دوستای قدیم رو کرده بود
اومدم یه سر بزنم
یه چیز جالب آخرین مطلب توی بلاگ قبلیت درست توی روز تولد منه... دوشنبه ۲۶ آذر ماه
۰
همیشه همه چیز اونجوری نیست که ما می خواییم اما خوش به حال اونایی که با چیزایی که پیش میاد کنار می یان.
........................................
عاشق ، جاری و شاد باشی تا ستاره
salam
man aslan weblogetono nakhondam faghat be on tikkeye bala samte rast negah kardam zire ax
kheyli khosham omad
chon daghighan eyne khodam bod
eyne tamame zendegim
سلام آیدا خانومی
خوبی؟؟؟؟؟؟
شعراتو خوندم
قشنگ بود عزیزم
پیشم بیا خوشحال میشم
راستی
با لینک چطوری؟؟؟؟؟
سلام
خوبید؟
شاید گفتن اینکه ناراحت نباشید برای من راحت باشه ولی درک می کنم چقدر سخته . امیدوارم روحشون شاد باشه.
شما تنها کمکی که می تونید به پدرتون بکنید این هستش که کسی که توی اون دنیاس خیلی براش مهمه که کسی در این دنیا براش دعا کنه یا نماز به نیابت از اون بخونه یا به نیابت از اون هر کار خوبی بکنید مطمئن باشید خیلی میتونه کمکش کنه و هم اینکه خودتون به آرامش بیشتری می رسید.
پیشا پیش چهرشنبه سوری و نوروز مبارک.
موفق باشید.
سلام
ممنون ...
برای شما هم مبارک :)
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی...
روحش شاد
خدارحمتش کنه ....
ما همه از خاک و در خاکیم و
حق همیشه پایدار
ممنونم ..