دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

هیچی نمیتونه منو به شما بشناسونه !!!

یهو دلم میگیره ... پر از استرسم ... بعد یادم میاد پنجشنبه اس ... چه تعطیلیه مزخرفی بود ... شب شد که ... چه زود تموم شد !!! از صب تا حالا فقط فیزیک خوندم ... نه همشو ها ... منظورم همه ی ساعتاس ... وگر نه که آره درسی که دیروز داده بودو خوندم !!! فردا 11:15 تا 2:15 کلاس شیمی ... 2 تا 6 هم کلاس فیزیک !!! اینم از ضرر های توی دو تا موسسه ی جدا ثبت نام کردن !!! دلشوره دارم مثل خررر !!! بری چی نمیدونم ... اه تف تف تف ... تقصیر کیه ؟؟؟ ولش کن بذار دنبال مقصر نگردیم بهتره !! الان برم یه چند تا درس ادبیات بخونم ... عمومیام همیشه خدا عقبه لامصب ... اه گند ... اعصاب ندارما هی چرت و پرت میگم ! عمو منصور (پسر داییه بابامه ) به عمه زنگ زده دیروز ... باهاش حرف زده ... گفته خواب ناصر و آیدا رو دیدم ... آیدا گله کرده گفته پیش ما نمیای !!! خب راستشو بخواین آره ... خیلی یادش میکنم و دلم براش تنگ میشه (یعنی چزو اوناییه که دلم براش زیاد تنگ میشه )... اون موقع ها زیاد میومد پیشمون منم همیشه خیلی اندازه عموم و داییم دوسش داشتم ... مامان گفت بهش زنگ بزنیم گفتم نه ... من حرف نمیزنم ... گریه ام میگیره ... گریه میکنم ناراحت میشه ... آخرین باز یه سال پیش بود که دیدمش ... زنگ زد خونه عمه اینا ... مام اونجا بودیم ... باهاش حرف زدم گریه ام گرفت .. گریه کردم ... گفتم فراموشمون کردی ... گفتم فکر میکردم بعد بابا تو هستی ... خلاصه فک کنم انقدر دلشو سوزوندم که گفت الان میام اونجا ... ساعت 9-10 شب بود ! اومد ...من بغلش کردم باهاش روبوسی کردم ... مامانم گفت دیگه اینکارو نکن ... حالا که تنها بود اما مخصوصا جلوی زنش ... گفت ممکنه زنش ناراحت بشه !!! منم اولش هی گفتم واسه چی مگه خب چیه ... عمومه ... مثه عمومه ... اما مامان وقتی گفت زنش ... من تسلیم شدم !!! عجب روزگاریه ... عجب آیداییه ... عجب حال و هواییه ... حالا دلم میخواد زنگ بزنم بهش بازم اما میترسم دوباره گریه کنم ... مخصوصا الان ... بعدا ...بعدا میزنم ... اهههیی خداااا ...


 پی نوشت :دلمممم یه چیزایی میخواد ... مثلا دریاااا ... مثلا مممممم نمیدونم دیگه ... زیاد بودنا ... یادم رفت

نظرات 8 + ارسال نظر

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
زنان کلیکی
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
http://www.superbank.blogsky.com
بانک سوپر

خنده ام میگیره از اینجور کامنتاااا ... بعله ... میدونم وبلاگم خیلی مفیده ... مخصوصا واسه ی شما ... خب بچه ها همینجا میبینن کامنتتونو خواستن میان پیشتون ... دیگه امر دیگه ای هم باشه ما در خدمتیماا ... میخواین اسم وبلاگاتونو کپی کنم رو کاغذ ببرم بچسبونمبه در و دیوار محل !!! هوم ؟؟؟

م س ا ف ر جمعه 10 اسفند 1386 ساعت 01:17 ق.ظ

آخ چقدر از این کامنتا بدم میاد.ولی خداییش این جمله ش باحاله ها:تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد :دی
من اگه بمیرم حاضر نیستم برگردم به سال قبل.با این که کنکورم خوب نبود ولی اصلا حاضر نبودم یه سال دیگه بشینم بخونم.روزی که کنکور دادم با اینکه می دونستم گند زدم ولی بهترین روز زندگیم بود.فقط خوشحال بودم که رد شد و گذشت.هر چند با این طرز تفکرم کلی ضرر کردم.
همیشه آدم یکیو لازم داره واسه پاک کردن دلتنگیش.بعضیا این آدمو ندارن اما تو داری.هر چقدر هم ارتباطت کم باشه حداقل خیالت راحته که چنین آدمی هست واسه درد دل کردن.

آره من حالم بهم میخوره ... راس میگی این جمله اش خیلی خنده دار بود !! نمیدونم احساس میکنم اینجو آدما خر گیر اوردن یا یه چیزی تو همین مایه ها !!!
آره من خیلیا رو دارم ... اما همیشه هم آدم راضی نمیشه اینطوری !!
اما من پارسال هم قبل کنکور هم بعدش خیلی حالم بد ببود .... خیلیم راحتو خوشحال نبودم بعدشم .. چون میدونسم دوباره دارم این دوره رو .. فقط دارم نهایت تلاشمو میکنم که خوب باشم ... به جز درس خوندنم .. من باید به روحیمم خیلی کمک کنم ...چون هر ان ممکنه دیوونه بشم مخصوصا هفته و روزای اخر !!! خدا کمک کنه فقط :)))))

پسرک غمگین شنبه 11 اسفند 1386 ساعت 04:53 ق.ظ http://stonehearts.blogsky.com

سلام

خوبی آیدا خانم

حرفای تو پروفایلت جالب بود
آدم جالبی به نظر می رسی..
راستش هنوز پستاتو نخوندم

ولی پرینتش می کنم و می خونم

آخه چشمام به نور مانیتور حساسه.

دوست دارم حتما متناتو بخونم
واقعا میگم

یه سری به وبلاگ من بزنی خوشحال می شم خانمی.

منتظر نظرت هستم.

البته دلداری نمی خوام چون غم من بزرگتر از اینه که با دلداری درست بشه.

البته تو دلت نگی حالا کی خواسته بهت دلداری بده.
(شوخی)

به هر حال منتظرت هستم..

همیشه شاد باشی

بای آیدا خام گل...

سلام ..
باشه حتما میام ممنون ...
اتفاقا دقیقا با خودم گفتم حالا کی خواست دلداری بده !!([‌باور کن ) :))

مریم یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 11:59 ق.ظ http://mariamaria.blogsky.com

سلام آیدا
حالت خوب شد
کنکور هم می گذرد.

mxu یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.mxu.blogsky.com

سلام
اصلا وقت ندارم چون تو حرکتم و باید برم جایی ... پس ...
میخواستم درد و دل کنم میتونم رو تو حساب کنم ؟
جوابتو بیا تو وبم بذار (البته اگه وقت برای یه دوست قدیمی داری )
من تو رو دوست خودم میدونم تو رو نمی دونم .....؟!
راستی هیچ کدوم از متنهای جدید رو نخوندم بعد که خوندم نظرمو میگم ...
فعلا بای

mxu سه‌شنبه 14 اسفند 1386 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.mxu.blogsky.com

سلام
همون اول کاری میرم سر اصل مطلب ...
می دونی خوبی دوستای وبلاگی به چیه ؟
خوب حتما نمیدونه که اونجور کامنتی گذاشتی ...
خوبیش به اینه که نه من تو رو میشناسم و نه تو منو ... نه من تو رو میبینم و نه تو منو ...
این باعث میشه که .....
به هر حال ...!
فقط یه کلام بگو ... میتونی کمکم کنی یا نه ...؟
جوابمو زودتر بدی بهتره چون بعدا .........
تا بعد بای

ببخشید اما نه ... به نظر من دوستی خیلی متفاوته از چچیزی که تو میگی ... به دلایل خودخواهانه ای باید بگم نه نمیتونم !

mxu چهارشنبه 15 اسفند 1386 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.mxu.blogsky.com

بهت سلام نمیکنم تا یاد بگیری قبل از هر چیزی بگی علیک سلام ...
خوب خوشحالم از اینکه اینقدر مغروری چون میدونم آدمای مغرور چی سرشون میاد ... اما خودت هم حتما خوب میدونی ...
غرور ....؟؟؟؟!!!!
و خداحافظی هم نمی کنم چون میخوام دوباره بیام شاید که جواب سلامو یاد گرفته باشی ....
نوشته شده توسط عاشق (تنهاااااااااا) تنها تنها تنها تنها تنها تنها تنها تنها تنها تنها (۱۱ بار و یک بار تنها)

ااااااا خب ببخشین ... بابا از سن تربیت من گذشته ... دیگه ادب بشو نیستم ...
راستی سلاممممم ... :)))) :دی
من مغرور نیستم اما ...(راستی اونقسمت که در مورد غرور حرف زده بودم واسه کسی جز اونی که میخواستم بخونه نبود ! پس لازمم نیست کسی راجب اون غرور حرفی بزنه !!!)) ولش کن نمیخوام باز کنم مساله رو ... پشت دستمو داغ کردم اینجوری کمک نکنم ... بدجوری داغ کردم ... همچین جاش مونده که تا عمر دارم فراموش نمیکنم ... بدیه من همینه ... بیشتر از سنم تجربه کردم و درس گرفتم !!! انقدر که خیلی جاها بد بین شدم ..حالا بیخیال عاشق تنها .. حال کن با تنهایات که کلی صفا داره ...
راستی سر ما اومده ... دیگه بالاتر از این چی میخواد باشه ...گرچه دست بالای دست بسیار است !!!!
بیا هر وقت دوست داشتی ... :)

زهرا چهارشنبه 15 اسفند 1386 ساعت 11:24 ب.ظ http://stark-love.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااااااااااه

همیشه با همه ی مهموناتووون اینطوری حرف می زنید آیدا خانوووووووووووووووووووووووووووووووووووم


اولا :سلام (اینو تازه یاد گرفتم بلد نبودم ! مهمونامون یا داددن بهم :)) گفتم به شمام یاد بدم بد نباشه !)
دوما :کدوم مهمونامون ؟؟؟
سوما :مهمونامون خودشون زبون دارن حرف بزنن (یعنی همون دست واسه نوشتن !)‌ نکنه جدیدا وکیل گرفتن سپردن دست وکیلشون بیان به ما سر بزنن ؟؟!!
چهارما :اییییییششششششششش ! این وااااااااااه دیگه واسه چی بود خواهر ؟
پنجما: اختیار هر کس دست خودشه ناراحت باشه میتونه نیاد اینجا :)))
ششما: خوشحال شدم تشریف آوردید شما هم بهتر خوشحال باشید و دیگه کشش ندین موضوع رو !
هفتما : آیا همیشه انقدر زود قضاوت میکنین ؟؟؟ یا بهتره بگم شما اصن چی میدونییی از آیدا خانوووووووووووووووووووووووم
هشتما :انقدر عصبانی نباش عزیزم ...
خدا حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد