دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

دختر توی آینه

ابر وباد ودریا گفتن حس عاشقی همینه ...

آشنای همیشه مهربان ...

بغض میکنی به شدت گریت گرفته اما نمیدونی میتونی راحت گریه کنی یا نه !!! کلاهتو تا توی ابروهات میکشی تو صورتت و شال گردنت رو تا زیر چشمت با لا میاریو محکمش میکنی ... حالا احساس امنیت بیشتری میکنی ... هوا هم که تاریک تاریک شده ... دیگه میشه با خیال راحت اشک ریخت اما باز هم انگار یه چیزی کمه! داری تو خیابون راه میری ... بالشتت پیشت نیست که صدای هق هقاتو توش خفه کنی !!! مجبور میشی جلوی نفستو بگیری تا صدای هق هقت شنیده نشه !! همه این گریه ها واسه نگاه منقلب و مهربون یه آشناست ... اونی که وقتی بهش یه چیزیو میگی یهو چهرش دگرگون میشه ... میشه پر غم اما به تو لبخند میزنه ... نمیدونه چی بگه ... واسه همین سعی میکنه یه جوری حرفو تموم کنه و خداحافظی کنه ... تو پشت سرش از در میای بیرون ... باهاش خداحافظی کردی اما دوباره روی پله ها بر میگرده و بهت میگه گفتی چند ساله ؟؟؟ و تو میگی 5 ... بهت لبخند میزنه و میگه درساتو خوب بخون .منتظرم هفته ی دیگه امتحانتو خوب بدی و تو بغضتو قورت میدیو لبخند میزنی و میگی چشم ...

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
هومن پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.hoomy.persianblog.ir

آشنای همیشه مهربان چه خوب قشنگ...
گریه خیلی خوبه ولی من مدت هاست که حتی وقتی دوست داشتم گریه کنم نتونستم..

سام علامه جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 10:02 ق.ظ http://allamehonline.blogsky.com

بغض کردم .... اشکم را فریاد زدم ...تا همه ببینند و بدانند که هنوز زنده ام و نفس می کشم .....

بیژن جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.ritajoon.blogfa.ir

سلا آیدا خوبی؟
.
.
.
چرا پیشم نمیای............(غمگین)

میثم کربلائی جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 04:45 ب.ظ http://mguitar.persianblog.ir

گریه ... گریه .... های های

نوشزاد جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 06:23 ب.ظ

آخی چه مهربونه

رئوف جمعه 19 بهمن 1386 ساعت 10:50 ب.ظ http://raoof-v86.blogsky.com

سلام
واقعا قلم زیبایی دارید من از وب قبلیتون به اینجا راهنمایی شدم امیدوارم در اینجا هم مث وب قبلیتون موفق باشید.

سام علامه شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 09:03 ب.ظ http://allamehonline.blogsky.com

پنجره ام یکساله شد ..... این عمراست که می گذرد و ما ایستاده ایم و نظاره می کنیم این گذشتن را ...

حسین نجاری یکشنبه 21 بهمن 1386 ساعت 06:22 ب.ظ

تا ۱-۲ روز دیگه موزیکو برات میفرستم وااااااااااااااااااااااااااااای چقدر قشنگ شده

ببین کاملا مشخصه که حالت خوش نیست !!! مطمئنن مشکل داری ! یعنی به این نتیجه رسیدم !! هر غلطیم میخوای بکنی بکن !‌

سعید دوشنبه 22 بهمن 1386 ساعت 03:57 ق.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

بد نبود.ولی بهر حال خسته نباشی زحمت می کشی

بد نبود ولی به هر حال خسته نباشم ؟؟؟
منظورتو نمیفهمم !‌داستان نمینویسم که احتیاجی به مشخص کردن خوب و بدش باشه !!!
خسته ی چی نباشم ؟؟؟
چه زحمتی میکشم ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد